به گزارش شهرآرانیوز؛ تحقیقات متعددی درباره شیوه نوشتن و روایت مسائل پیچیدهای مانند جنگ و صلح برای گروه سنی کودکان و نوجوانان وجود دارد. این حوزه، به دلیل حساسیت موضوع و تأثیرگذاری عمیق بر ذهن مخاطب، مدنظر بسیاری از نویسندگان، روان شناسان کودک، و محققان ادبیات کودک و نوجوان بوده است. در ادامه به پنج شیوه کلی و رویکردهای مهم در این زمینه اشاره میکنیم که معمولا در تحقیقات مطرح میشوند:
* مصراعی است از مولوی که سروده است: «چون که با کودک سروکارت فتاد/ پس زبان کودکی باید گشاد».
یکی از نکات کلیدی حفظ صداقت در روایت است، اما نه به شکلی که باعث ترس یا آسیب روحی شود؛ یعنی باید واقعیتهای جنگ (مانند جدایی، ویرانی، ازدست دادن) به شکلی قابل درک و با زبانی مناسب سن بیان شوند، بدون اینکه جزئیات خشونت آمیز و ترسناک به تصویر کشیده شوند. هدف این است که کودکان درکی از پیامدهای جنگ پیدا کنند، نه اینکه از آن وحشت زده شوند.
داستان درباره سارا، دختری هشت ساله، در یک روستای مرزی است. در این فضا، گهگاهی صدای شلیک به گوش میرسد، اما جزئیات خشونت آمیز مستقیما نشان داده نمیشود. یک روز صبح، سارا متوجه میشود که گنجشکهایی که هر روز به باغچه شان میآمدند دیگر نیستند و لانه شان روی درخت خراب شده است. مادرش به آرامی توضیح میدهد که «شلوغی ها» باعث شده حیوانات هم بروند و خانهها آسیب ببینند. سارا با کمک مادرش سعی میکند لانهای جدید برای گنجشکها بسازد، و امیدوارانه منتظر بازگشت آنها میماند. این داستانْ فقدان، و تأثیر غیرمستقیم جنگ بر محیط زندگی را نشان میدهد، بدون اینکه تصویری از خشونت ارائه دهد.
در این شیوه، به جای تمرکز بر خود نبردها یا راهبردهای نظامی، اغلب، بر تأثیر جنگ بر زندگی روزمره انسان ها، خانوادهها و جوامع تأکید میشود. این رویکرد به کودکان کمک میکند تا با شخصیتها همذات پنداری کنند و رنج انسانی ناشی از جنگ را بفهمند. داستانهایی که بر موضوع آوارگی، فقدان یا تلاش برای بقا تمرکز دارند نمونههایی از این رویکرد هستند.
آیدین، پسری دوازده ساله، به همراه خانواده اش، مجبور به ترک خانه میشود، زیرا جنگ نزدیک شده است. او فقط میتواند یک کوله پشتی کوچک با خود ببرد. در این شلوغی، عروسک محبوب خواهر کوچکش، نرگس، هم که یک عروسک بافته مادربزرگشان است، گم میشود. داستان بر تلاش آیدین برای آرام کردن خواهرش و پیداکردن عروسک در طول جابه جایی و سرگردانی تمرکز دارد.
آنها به اردوگاه پناهندگان میروند و آنجا با خانوادههایی دیگر آشنا میشوند که هرکدام چیزی از دست دادهاند. درنهایت، آیدین و نرگس عروسک را پیدا نمیکنند، اما متوجه میشوند که چیزهای مهم تری را حفظ کردهاند. آنها یاد میگیرند که در سختترین اوضاع، عشق و همدلی جای خالی چیزهای ازدست رفته را پر میکنند.
حتی در دل تاریکترین اتفاقات، عناصری از امید و تاب آوری به چشم میخورد که بی گمان در اجتماعی متحد قویتر میشوند. داستانها میتوانند تأثیر بخشش و فراموشی اختلافات، و، درنتیجه، هم بستگی بیشتر را در گذار از رنجها نشان دهند.
در روستایی که رودخانهای از میان آن میگذرد، سال هاست که مردم دو طرف، به دلیل کدورتهای قدیمی، با هم قهرند؛ حتی پل چوبی قدیمی هم ویران شده است.
لیلا، دختری یازده ساله از یک سمت رودخانه، و کیوان، پسری دوازده ساله از سمت دیگر، آرزو دارند که بتوانند از رودخانه عبور کنند و با بچههای آن طرف بازی کنند. یک روز که سیلی ویرانگر به هر دو سو آسیب میزند، مردم دو سو ناچار با هم روبه رو میشوند. اینجا، لیلا و کیوان، علی رغم قهر بزرگ ترها، تصمیم میگیرند برای بازسازی خانهها و ساختن پلی جدید با هم همکاری کنند. آن ها، با کمک دوستانشان، کم کم بزرگ ترها را هم ترغیب به همکاری میکنند. این داستان نشان میدهد که جامعههای چندپاره چگونه میتوانند با اتحاد دوباره در مواقع بحران دشواریها را زودتر پشت سر بگذارند.
برای توضیح مفاهیم پیچیده و گاه ترسناک، استفاده از تمثیل، استعاره و داستانهای فانتزی بسیار رایج است. این شیوه به کودکان کمک میکند تا مفاهیم را از طریق تصاویر ذهنی و نمادین درک کنند، بدون اینکه مستقیما با جنبههای خشن مواجه شوند. مثلا، در داستانی با حیوانات، اختلافات و آشتی بین آنها میتواند نمادی از جنگ و صلح باشد.
کرم ابریشم کوچولویی در میان برگهای سبز و زیر نور آفتاب زندگی میکند. یک روز، ناگهان، «طوفانی بزرگ» میآید و همه چیز را به هم میریزد: برگها پراکنده میشوند، شاخهها میشکنند و آسمان تیره میشود. کرم ابریشم کوچولو مجبور میشود برای زنده ماندن از برگ امن خود جدا شود و در میان سختیها به دنبال پناهگاهی جدید بگردد.
او، در طول مسیر، با موجودات دیگری آشنا میشود که آنها هم آسیب دیدهاند. این سفر پر از چالش و ترس است، اما ضمن آن کرم ابریشم یاد میگیرد که چگونه با مشکلات کنار بیاید، و، درنهایت، پس از عبور از طوفان، به پروانهای زیبا تبدیل میشود. این دگرگونی نمادی از تاب آوری، رشد و تبدیل سختی به زیبایی و امید است.
داستانهایی که قهرمانان آنها خود کودکان هستند و در موقعیتهای مرتبط با جنگ و صلح نقشی فعال ایفا میکنند برای مخاطبان کودک و نوجوان جذابیت بیشتری دارند. این امر به آنها کمک میکند تا خود را در داستان تصور کنند و راه حلهای ممکن را بیابند.
در شهری که مردم آن مدت هاست، به دلیل اختلافات کوچک، دیگر با هم حرف نمیزنند و دور خانه هایشان حصار کشیدهاند، سارای ده ساله و علی نه ساله، که تولیدکننده اسباب بازی است، میبینند که اسباب بازیهای چند کودک دیگر خراب شدهاند، اما کسی نیست که تعمیرشان کند. آنها تصمیم میگیرند با کمک دوستان خود از طریق آنچه در کار پدرشان دیدهاند یک «تیم نجات اسباب بازی ها» تشکیل دهند.
این تیم، پنهان از چشم بزرگ ترها، اسباب بازیهای کودکان دیگر را جمع آوری و شکسته بسته تعمیر میکنند و به آنها بازمی گردانند. این فعالیتهای مخفیانه کودکان کم کم لو میرود. بزرگ ترها که به کارهای بچهها نگاه میکنند، میکوشند غیرمستقیم به آنها یاری -درواقع خودشان- برسانند. داستان بر توانایی کودکان در ایجاد تغییر و شکستن بن بستهای بزرگ ترها تمرکز دارد که در مواقع بحرانی باید کنار هم باشند.